جدول جو
جدول جو

معنی بین بین - جستجوی لغت در جدول جو

بین بین
حد وسط دو چیز نه خوب و نه بد متوسط بینابین
تصویری از بین بین
تصویر بین بین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بینابین
تصویر بینابین
میانه رو مرز میانه معتدل میانه رو حد وسط بین بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینابین
تصویر بینابین
میانه، معتدل، حد وسط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینابین
تصویر بینابین
((بَ یا بِ بِ))
میانه، حد وسط، بین بین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریز بین
تصویر ریز بین
دقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزن بزن
تصویر بزن بزن
زد و خورد شدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلند بین
تصویر بلند بین
کسی که همتش بزرگ است. بلند نظر، بلند همت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطن بین
تصویر باطن بین
ژرف بین باریک بین آنکه درون چیزها را بیند ژرف بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز بین
تصویر باز بین
آنکه بلیتهای ورودی را بازدید کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در مورد دیگران و بدی و خوبی آنان خود نیندیشد و هر چه از هر که راجع به آنان شنود عقیده خود قرار دهد، آنکه بگفته این و آن عمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریز بین
تصویر ریز بین
میکروسکوپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسیکه به آینده فکر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیب بین
تصویر غیب بین
بینندۀ غیب، آنکه غیب را ببیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغ بین
تصویر باغ بین
بینندۀ باغ، آنکه به تماشای باغ برود، برای مثال باغ بین را چه غم که شاخ شکست / باغبان راست غصه ای گر هست (اوحدی - ۵۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسی که به آینده فکر کند، عاقبت اندیش، کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطن بین
تصویر باطن بین
آنکه به باطن کسی یا چیزی نظر کند و به ظاهر اکتفا نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیب بین
تصویر عیب بین
کسی که عیب ها و بدی های دیگران را می بیند و آشکار می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیب بین
تصویر عیب بین
نکته سنج و بدانیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیب بین
تصویر غیب بین
اختری (فالگیر) نهان بین نهان گشای بیننده غیب عالم مغیبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیر بین
تصویر غیر بین
نا آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
با احتیاط، دوراندیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فین فین
تصویر فین فین
((اِصت.))
صدای مقطع بیرون راندن ها هوا از سوراخ بینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
Ineloquent, Unexpressive, Unstated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
Clairvoyant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
невнятный , бессловесный , неуказанный
دیکشنری فارسی به روسی
экстрасенс
دیکشنری فارسی به روسی
uneloquent, ausdruckslos, nicht angegeben
دیکشنری فارسی به آلمانی
невиразний , без виразу , не зазначений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
niewyrazisty, bez wyrazu, niewskazany
دیکشنری فارسی به لهستانی
不流利的 , 无表情的 , 未声明的
دیکشنری فارسی به چینی
ineloquente, inexplicável, não declarado
دیکشنری فارسی به پرتغالی