جدول جو
جدول جو

معنی بین بین - جستجوی لغت در جدول جو

بین بین
(بَ نَ بَ)
هذا بین بین، یعنی میان جید و ردی است و هما اسمان جعلا اسماً واحداً و بنیا علی الفتح. (منتهی الارب) ، یعنی میان نیکوئی و بدی است. مرکب مزجی است که دو جزء آن مبنی بر فتح است مانند خمسه عشر واصل آن، بین و بین است. (از اقرب الموارد). میانه. نه بزرگ نه کوچک. نه بد بد نه نیک نیک. نه سرد سرد نه گرم گرم. نه بسیار نه کم. نه بدین سوی و نه بدان سوی. نه سخت خوب و نه بد. نه بسیار بزرگ و نه خرد. متوسط. وسط. (یادداشت مؤلف). و رجوع به بینابین و تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون شود:
من چو کلکم در میان اصبعین
نیستم در صف طاعت بین بین.
مولوی.
، همزۀ مخففه را بین بین گویند. (منتهی الارب) (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح صرف) عمل تسهیل که جزو احکام استعمال و قرائت همزه است. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، گاه بر قسمی از اقسام اماله اطلاق شود و آن را تقلیل و تلطیف نیز گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، وقد یطلق علی النسبه الحکمیه التی اخترعها المتأخرون التی هی مورد الایقاع و الانتزاع کما فی السلم و غیره. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
بین بین
حد وسط دو چیز نه خوب و نه بد متوسط بینابین
تصویری از بین بین
تصویر بین بین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسی که به آینده فکر کند، عاقبت اندیش، کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینابین
تصویر بینابین
میانه، معتدل، حد وسط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیب بین
تصویر عیب بین
کسی که عیب ها و بدی های دیگران را می بیند و آشکار می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطن بین
تصویر باطن بین
آنکه به باطن کسی یا چیزی نظر کند و به ظاهر اکتفا نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغ بین
تصویر باغ بین
بینندۀ باغ، آنکه به تماشای باغ برود، برای مثال باغ بین را چه غم که شاخ شکست / باغبان راست غصه ای گر هست (اوحدی - ۵۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیب بین
تصویر غیب بین
بینندۀ غیب، آنکه غیب را ببیند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نَ)
بسیاربین، تیزبین، دوربین، که بسیار بیند، که دور بیند:
بیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوار ایدون چو کبک وراسترو همچون کلنگ،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ / بِ بِ)
بین بین. میانۀ خوب و بد یعنی نه خوب و نه بد. (ناظم الاطباء). رجوع به بین بین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسیکه به آینده فکر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیر بین
تصویر غیر بین
نا آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیب بین
تصویر غیب بین
اختری (فالگیر) نهان بین نهان گشای بیننده غیب عالم مغیبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیب بین
تصویر عیب بین
نکته سنج و بدانیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریز بین
تصویر ریز بین
میکروسکوپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینابین
تصویر بینابین
میانه رو مرز میانه معتدل میانه رو حد وسط بین بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز بین
تصویر باز بین
آنکه بلیتهای ورودی را بازدید کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطن بین
تصویر باطن بین
ژرف بین باریک بین آنکه درون چیزها را بیند ژرف بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلند بین
تصویر بلند بین
کسی که همتش بزرگ است. بلند نظر، بلند همت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزن بزن
تصویر بزن بزن
زد و خورد شدید
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در مورد دیگران و بدی و خوبی آنان خود نیندیشد و هر چه از هر که راجع به آنان شنود عقیده خود قرار دهد، آنکه بگفته این و آن عمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
با احتیاط، دوراندیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فین فین
تصویر فین فین
((اِصت.))
صدای مقطع بیرون راندن ها هوا از سوراخ بینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بینابین
تصویر بینابین
((بَ یا بِ بِ))
میانه، حد وسط، بین بین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریز بین
تصویر ریز بین
دقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
Ineloquent, Unexpressive, Unstated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
Clairvoyant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
невнятный , бессловесный , неуказанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
экстрасенс
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
uneloquent, ausdruckslos, nicht angegeben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
Hellseher
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
ясновидящий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
невиразний , без виразу , не зазначений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
niewyrazisty, bez wyrazu, niewskazany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
jasnowidz
دیکشنری فارسی به لهستانی